متون نظم و نثر عرفانی
زهرا افتخار؛ حسین آقاحسینی؛ مسعود آلگونه جونقانی
چکیده
یکی از بخشهای مهم زبان عرفانی، شطحیات عارفان است؛ تحلیل زبان شطح با استفاده از الگویی که در این پژوهش بر پایة گفتمان پویا طراحی شده است، میسر است. این الگو نشان میدهد، یکی از دلایل هنجارگریزی در زبان شطح، توجه به «غایت» در زبان و اندیشة عارفان است. هدف این پژوهش پیشنهاد الگویی برای تأویل شطحیات عارفان است که به شطح از منظر «معرفت-شناختی» ...
بیشتر
یکی از بخشهای مهم زبان عرفانی، شطحیات عارفان است؛ تحلیل زبان شطح با استفاده از الگویی که در این پژوهش بر پایة گفتمان پویا طراحی شده است، میسر است. این الگو نشان میدهد، یکی از دلایل هنجارگریزی در زبان شطح، توجه به «غایت» در زبان و اندیشة عارفان است. هدف این پژوهش پیشنهاد الگویی برای تأویل شطحیات عارفان است که به شطح از منظر «معرفت-شناختی» آن مینگرد؛ اساس این الگو با دقت و تأمل در نگاه غایتاندیش و بلندنظرانة عارفان به انسان و حقیقت وجودی او بنا نهاده شده است. بر این اساس با بررسی مقولههای «هویت» / «شدن» و «نیل» / «غایت» چگونگی قابلیت تأویل شطحیات عارفان بر اساس الگوی گفتمان پویا را تبیین و تحلیل کرده ایم. نگاه عارف به گوهر وجود خویش و دانستن قدر آن موجب شده است، سخن او در نگاه ظاهراندیشان رنگ نوعی ناهنجاری به خود بگیرد. حال آنکه سخن و عمل شطحآمیز نتیجة نوع باور عارف به ماهیت سیال و پویای خویش است که در «نیل» به هیچ منزلی از حرکت بازنمیایستد و پویایی، صیرورت و تحول همیشگی، جزءِ ماهیت و حقیقت هستی اوست. از آنجا که عرفان با صیرورت و تحول همعنان است، گفتمان پویا بهدلیل ماهیت پویا و حرکت دایمی و حضور مفاهیمی چون «شدن» و «غایت» در آن به ما اجازه میدهد، لوازمی را که عارف بهصورت تئوریک برای نشان دادن این تغییر و تحول در عرصة زبان شطح نیاز دارد، تبیین کنیم.
نقد ادبی و متون عرفانی
داود اسپرهم؛ سعید مزروعیان
چکیده
مولانا مهمترین شاعر غزلسرا در تاریخ شعر عرفانی فارسی است که به خوبی توانسته است از میان عوالم روحی متلاطم خود راهی به دنیای شعر و خاصه غزل بگشاید. از آنجا که اوصاف معشوق در شعر عارفانه وامدار توصیفاتی است که در اشعار عاشقانۀ زمینی بکار رفته است مخاطب شعر میان انتخاب معشوق زمینی و آسمانی دچار سردرگمی میشود. با شناساندن انواع ...
بیشتر
مولانا مهمترین شاعر غزلسرا در تاریخ شعر عرفانی فارسی است که به خوبی توانسته است از میان عوالم روحی متلاطم خود راهی به دنیای شعر و خاصه غزل بگشاید. از آنجا که اوصاف معشوق در شعر عارفانه وامدار توصیفاتی است که در اشعار عاشقانۀ زمینی بکار رفته است مخاطب شعر میان انتخاب معشوق زمینی و آسمانی دچار سردرگمی میشود. با شناساندن انواع معشوق شعر فارسی با تکیه بر ساحات وجودی آن در کنار اتخاذ یک روش تحقیق مناسب که در آن موقعیت تجربهگر، موضوع تجربه، محتوای تجربه و ساختار زبانی روایت در ارتباطی ساختاری با هم مطالعه شود میتوان بر این سردرگمی فائق آمد. در روش پیشنهادی ضمن قائل شدن به دو معشوق زمینی و آسمانی و توجه به ساحات وجودی هر یک از آنها، دو معشوق آسمانی – لاهوتی و زمینی – ناسوتی بنابر مفروضات بیان مسئله از دایرۀ بحث خارج میشود و دو معشوق آسمانی – ناسوتی و زمینی – لاهوتی با توجه به کارکردهای معرفتی آنها اساس بحث قرار میگیرد. سپس چهار مؤلفۀ تأثیرگذار تجربهگر، موضوع تجربه، محتوای گزارش شده از تجربه و ساختار روایت در ارتباط با یکدیگر تحلیل میشود. به باور نویسندگان با استفاده از چنین روشی میتوان در غزلیات عرفانی معشوقمحور به ماهیت معشوق و کیفیت تجربۀ شاعر از آن پی برد. به همین منظور یکی از غزلیات مولانا در ساختار پیشنهادی بازخوانی شد و ضمن نشاندادن ارتباط میان مؤلفههای چهارگانۀ فوقالذکر در تفسیر غزل مشخص گردید معشوق غزل «بیرنگ و بینشان» معشوقی زمینی با بُعد وجودی لاهوتی است.
متون عرفانی و تحقیقات میان رشتهای و کاربردی
منیره پنجتنی؛ محمد خزایی
چکیده
نگاه و نظرِ عاشقانۀ دلدادگان یکی از موضوعاتِ پر تکرارِ شعر فارسی است و در این میان کوششِ مجنون برای دیدارِ لیلی بارها به نظم درآمدهاست. در مجلسی از این حکایت، مجنون به هیأت گوسفندی درمیآید و به دیدار لیلی میرود. این بخش از حکایت را عطار و جامی به دو شکل متفاوت روایت کردهاند. شکلِ تصویری این رخداد نیز در نسخۀ هفتاورنگِ جامی نگارگری ...
بیشتر
نگاه و نظرِ عاشقانۀ دلدادگان یکی از موضوعاتِ پر تکرارِ شعر فارسی است و در این میان کوششِ مجنون برای دیدارِ لیلی بارها به نظم درآمدهاست. در مجلسی از این حکایت، مجنون به هیأت گوسفندی درمیآید و به دیدار لیلی میرود. این بخش از حکایت را عطار و جامی به دو شکل متفاوت روایت کردهاند. شکلِ تصویری این رخداد نیز در نسخۀ هفتاورنگِ جامی نگارگری شده است. هدفِ پژوهش استخراجِ مؤلفههای دیداری و شاعرانۀ هر دو متن برای نزدیکشدن به جهانِ معنایِ آنهاست. روشِ پژوهش توصیفی-تفسیری و شیوۀ گردآوریِ دادهها کتابخانهای و برخط است. یافتههایِ پژوهش حاکی از آن است که در متنِ عطار دیدارِ دو یار، سرودهنشده و صرفا خوششدنِ حالِ مجنون آمدهاست. در روایتِ جامی جزییاتِ بیشتری از بیرونآمدنِ لیلی از خیمه، شناختنِ مجنون، تلاقی نگاه و از هوشرفتن مجنون وجود دارد. نگاره لحظۀ رسیدنِ مجنون در لباس گوسفند بر در خیمۀ لیلی را نگاریده که مجنون در هیأت گوسفند به لیلی خیره شدهاست. نگارگر با اینکه رسیدن مجنون نزد لیلی را روایتکرده اما باز هم در روایتِ بصری تلاقیِ نگاهِ دو دلداده را مجسم نکرده، درحالیکه در روایتِ جامی لحظۀ دیدار و بههوش آمدنِ مجنون توصیفشدهاست. ارزش پژوهش به تأکید بر جایگاه توصیف و مقایسه برای آشکارگی دوبارۀ متون است. نتیجۀ عمده افزونبر یافتههایِ پژوهش، تأکید بر جایگاهِ رخدادِ نگاه و نگریستنِ عاشقانه در سنت ادبی و تصویری است.
نقد ادبی و متون عرفانی
الناز خجسته زنوزی
چکیده
کارل گوستاو یونگ، بنیانگذار مکتب روانشناسی تحلیلی، ازجمله روانشناسان ساختارگراست که یکی از مشهورترین اصطلاحات مکتب نظری وی را باید «کهنالگو» دانست. کهنالگو تصویری ازلی از اندیشههای موروثی در ضمیر ناخودآگاه جمعی است که قدمتی بهاندازة تاریخ بشر دارد. در میان اقسام کهنالگو که یونگ برمیشمارد، «نفس» را مهمترین ...
بیشتر
کارل گوستاو یونگ، بنیانگذار مکتب روانشناسی تحلیلی، ازجمله روانشناسان ساختارگراست که یکی از مشهورترین اصطلاحات مکتب نظری وی را باید «کهنالگو» دانست. کهنالگو تصویری ازلی از اندیشههای موروثی در ضمیر ناخودآگاه جمعی است که قدمتی بهاندازة تاریخ بشر دارد. در میان اقسام کهنالگو که یونگ برمیشمارد، «نفس» را مهمترین آنها میداند؛ چراکه هستة مرکزی شخصیت است و دستیابی به عامل روانی مهمی بهنام «فرایند تفرد» را زمینهسازی میکند. این جستار با بهرهگیری از روش توصیفی ـ تحلیلی، مؤلفههای کهنالگوی نفس را در چهار مورد از رسالههای سهروردی با عنوانهای آواز پر جبرئیل، فی حاله الطفولیه، رسالهالطیر و عقل سرخ واکاوی خواهد کرد. براساس بررسیها به نظر میرسد نفس در این رسالهها گونهای از راوی درونرویداد است و در دو قالب «نفسِ کودک» و «نفسِ پرنده» بازنمایی شده است که طی فرازونشیبهایی که سپری میکند، به سطوحی از تعالی شخصیتی و روحانی میرسد و مراتبی از فرایند تفرد را طی میکند. کهنالگوی نفس در آثار سهروردی، نوعی فراخواندن مخاطب به گسترة تعالی شخصیتی است؛ گویی در ژرفساخت متن، نویسنده درصدد است نفس مخاطب خویش را با شکوفایی در سطوح گوناگون شخصیتی وارد سیر فرایند تفرد کند.
نقد ادبی و متون عرفانی
فریده داودی مقدم
چکیده
موضوع نشانهشناسی مکان، توضیح و تفسیر مفاهیم و مدلولهای نشانهای از مکان است که تداعیهای فرهنگی، تاریخی و عاطفی را به فضای خاص گفتمانی متصل میکند. مکانها از طریق تجربیات، خاطرات و روایتهایی که خلق میکنیم، با معناهای گوناگون درهم میآمیزند و گاه هویتهای تأثیرگذاری را در عرصۀ شناخت میآفرینند. یکی از متنهای تأثیرگذار ...
بیشتر
موضوع نشانهشناسی مکان، توضیح و تفسیر مفاهیم و مدلولهای نشانهای از مکان است که تداعیهای فرهنگی، تاریخی و عاطفی را به فضای خاص گفتمانی متصل میکند. مکانها از طریق تجربیات، خاطرات و روایتهایی که خلق میکنیم، با معناهای گوناگون درهم میآمیزند و گاه هویتهای تأثیرگذاری را در عرصۀ شناخت میآفرینند. یکی از متنهای تأثیرگذار ادب عرفانی فارسی که از نظر اشتمال بر رمزگانها و نشانههای مکانی سرشار و برجسته است، غزلیات شمس است که در این پژوهش با روش تحلیل محتوای مضمونی به واکاوی آن پرداخته شده است. با تحلیل نشانهها و نمادهای به کار رفته در غزلیات مولانا، همراه با قرارگیری آنها در مکانها و فضاهای خاص، میتوان به معانی مورد نظر شاعر و مضامین گستردۀ منظومۀ فکری وی پی برد. نتیجۀ تحلیل نشان میدهد که بسیاری از مکانها در غزلیات شمس، از ویژگی صرف مکانبودگی فیزیکی و عینی فراتر رفته و به استعلای نشانهای رسیده است. روایت شبکهای در بسیاری از نشانههای مکانی غزل، طی گفتگویی که القای اشارات عارفانه میکند، مخاطب را در یک کنش گفتمانی وارد میکند که به دلیل مظاهر زیبایی شناسانه، تصاویر و شگردهای بلاغی، سیالیت و جابجایی مکانها،که موجب پدیداری معناهای جدید می-شود، بسیار مؤثر عمل میکند.
متون نظم و نثر عرفانی
مجید سرمدی؛ پروین نقدی
چکیده
جامعه تصوف به عنوان نهادی اجتماعی دارای ادبیات و آیینها و مناسک خاصی هستند که اجرای این قوانین و ضوابط حاکم در خانقاهها بر مریدان و حتی بزرگان و پیر و مرشد ضروری و الزامی میباشد. یکی از این آیینها و مناسک ماجرا گفتن است. «ماجرا» در اصطلاح صوفیه و نظام آموزش خانقاه و آداب آن، بازخواست از درویشی است که ترک ادبی نسبت به پیر یا ...
بیشتر
جامعه تصوف به عنوان نهادی اجتماعی دارای ادبیات و آیینها و مناسک خاصی هستند که اجرای این قوانین و ضوابط حاکم در خانقاهها بر مریدان و حتی بزرگان و پیر و مرشد ضروری و الزامی میباشد. یکی از این آیینها و مناسک ماجرا گفتن است. «ماجرا» در اصطلاح صوفیه و نظام آموزش خانقاه و آداب آن، بازخواست از درویشی است که ترک ادبی نسبت به پیر یا درویش دیگر از او سر زده و او در حضور پیر باید خطای خود بپذیرد و عذرخواهی کند. با توجه به اینکه ماجرا و ماجرا گویی به صورت پراکنده در اشعار شاعران و همچنین برخی کتب صوفیه دیده میشود و تنها منابع معتبر که به طور مفصلتر به این آیین پرداخته، کتاب «اورادالاحباب و فصوصالآداب ابوالمفاخر باخرزی» و «انسان کامل عزیز الدین نسفی» است، نویسندگان در این جستار با تکیه بر این متون و دیگر متون عرفانی به بررسی و تحلیل آداب و قوانین «ماجرا گفتن» پرداخته اند که می توان به این موارد اشاره کرد: کینه به دل نگرفتن و آشکارا سخن گفتن سالک رنجیده، ماجرا گفتن در حضور پیر و جمع درویشان، پاکیزه و خالی بودن مکان ماجرا از اغیار، استغفار کردن مرید خطاکار، پرداختن غرامت و مجازاتی همچون ایستادن در صف النعال، دستار انداختن و سر و پای برهنه کردن توسط درویش خطاکار، برپا کردن جشن برای کدورت رفع شده.
متون عرفانی و تحقیقات میان رشتهای و کاربردی
وحید مبارک
چکیده
تلمیح و کاربرد آن، تصویرساز است و سبب تغییر سبک و ایجاد سبک شخصی میشود. اندیشهها و نکات دینی، تاریخی، اسطورهای و حماسی، آبشخورهای تلمیحهای شاعران هستند و عطار از شاعرانی است که تلمیحهای دینی بسیار دارد اما از توجه به حماسه و اسطوره هم بازنمانده است. وی به شیوۀ معمول صوفیان، در اغلب اشارات و تلمیحها به نامها و القاب پیامبران، ...
بیشتر
تلمیح و کاربرد آن، تصویرساز است و سبب تغییر سبک و ایجاد سبک شخصی میشود. اندیشهها و نکات دینی، تاریخی، اسطورهای و حماسی، آبشخورهای تلمیحهای شاعران هستند و عطار از شاعرانی است که تلمیحهای دینی بسیار دارد اما از توجه به حماسه و اسطوره هم بازنمانده است. وی به شیوۀ معمول صوفیان، در اغلب اشارات و تلمیحها به نامها و القاب پیامبران، ، به تاویل گراییده و مطابق با گرایش و خواست و نیاز خویش آن را مطرح کرده است. در دیوان عطار، تلمیح دینی داستان یوسف (ع) و تلمیح حماسی داستان رستم، بسیار به کار برده شده است. این جستار توصیفی-تحلیلی با بررسی تاویلهای این دو داستان در دیوان عطار، به این پرسش پاسخ داده که عطار به چه میزان و چگونه به تاویل این دو داستان پرداخته است. این در حالی است که بنیاد رمزی-تمثیلی مثنویهای عطار، فرض تاویلگرا بودن او را تقویت میکنند. یافتهها نشان میدهد که تاویلهای عطار از این دو داستان، گاهی شطحآمیزاست و گرایش تعلیمی دارد و در سه حوزۀ: واژهها، شخصیت افراد و کلیت داستان (در معناهایی مخالف یا متفاوت از معانی نخست)، اتفاق افتاده است. عطار، حماسه و عرفان را چون دو روی سکۀ هویت ایرانی به کار میگیرد و نشان میدهد که در کنار عرفانگرایی، روح حماسی در قرن ششم-هفتم هنوز زنده است و بخشی از اندیشه و خیالات مردم را نظم و نظام میبخشد.
نقد ادبی و متون عرفانی
حسنا محمدزاده؛ رضا روحانی
چکیده
حسین منزوی شاعری است که تحوّلات عمدهای در عرصۀ غزل به وجود آوردهاست و جزوِ نوآوران این عرصه محسوب میشود. در ژرفای غزلهای منزوی بخش مهمی از اندیشههای او در رابطه با خدا، انسان و جهان هستی نهفتهاست، اما عواملی مانند کمرنگ بودن عرفان در دوران معاصر و بیادعایی وی در حوزۀ عرفان، این تصوّر را ایجاد کرده که او شاعری صرفا ...
بیشتر
حسین منزوی شاعری است که تحوّلات عمدهای در عرصۀ غزل به وجود آوردهاست و جزوِ نوآوران این عرصه محسوب میشود. در ژرفای غزلهای منزوی بخش مهمی از اندیشههای او در رابطه با خدا، انسان و جهان هستی نهفتهاست، اما عواملی مانند کمرنگ بودن عرفان در دوران معاصر و بیادعایی وی در حوزۀ عرفان، این تصوّر را ایجاد کرده که او شاعری صرفا عاشقانهسراست. جستار حاضر، با روش توصیفیـ تحلیلی و با هدف صورتبندی اندیشههای معنوی منعکس شده در غزل منزوی، به بررسی چگونگی نگاه او به مباحث عرفانی، پرداخته و نگرشاین شاعر دربارۀ هـر کـدام از مصادیق عرفان را از میان غزلهای وی استخراج و مدوّن نمودهاست. یافتههای پژوهش حاکی از این است که مفاهیمی چون لزوم خودشناسی، رهایی از تعلقات، تحمل رنج، اعتقاد به عهد امانت، اهمیّت ترک دنیا و نفسانیات، صبر، شکر، تسلیم و رضا، اعتقاد به وحدت وجود، برتری عشق به عقل، در غزلهای وی دیدهمیشود و عشق او بین مجاز و حقیقت در نوسان است. بسامد بالای مفاهیم عرفانی و اثرگذاری حسی قابل توجه آن، نشان میدهد که این مفاهیم، تنها وسیلۀ مضمونپردازی و بازیهای بیانی نبوده و بخش مهمی از دغدغههای ذهنی شاعر را به خود اختصاص دادهاست، اما کاملا منطبق با آن چیزی که در سنت عرفانی شعر فارسی دیده میشود، نیست؛ از این رو نشانههایی از سلوک معنوی و حد و مرز آن را در دنیای امروز به دست میدهد.
متون عرفانی و تحقیقات میان رشتهای و کاربردی
حسین محمدی؛ افسانه حسن زاده دستجردی
چکیده
بنمایۀ پارهای از حکایتهای ادب فارسی، علیرغم تشابه ساختاری آنها با حکایتهای همسان، متفاوت است. بنمایۀ این حکایتها سرزنش یکی از خواص دین است. این حکایتها مربوط به دورههای زمانی و گویندگانی مختلف هستند و اشتراک ساختار آنها ذهن را متوجه نظامی بنیادی میکند که حکایتها از آن برآمدهاند. در این جستار، برپایۀ مکتب ساختارگرایی ...
بیشتر
بنمایۀ پارهای از حکایتهای ادب فارسی، علیرغم تشابه ساختاری آنها با حکایتهای همسان، متفاوت است. بنمایۀ این حکایتها سرزنش یکی از خواص دین است. این حکایتها مربوط به دورههای زمانی و گویندگانی مختلف هستند و اشتراک ساختار آنها ذهن را متوجه نظامی بنیادی میکند که حکایتها از آن برآمدهاند. در این جستار، برپایۀ مکتب ساختارگرایی و با بهرهگرفتن از روش پراپ در ریختشناسی قصههای عامیانه، ابتدا به تحلیل ساختاری این حکایتها پرداختهایم، سپس رابطۀ این روساخت با ژرفساخت آن (جامعه و دین) بررسی و تبیین شدهاست. حاصل آنکه این حکایتها از نظامی سلسلهمراتبی برآمدهاند که در آن، برپایۀ اندیشۀ ملامتی و اصول فتوت، دوستان «عتاب» میشوند تا دشمنان عبرت گیرند و به گرویدن به راه راست ترغیب شوند.بنمایۀ پارهای از حکایتهای ادب فارسی، علیرغم تشابه ساختاری آنها با حکایتهای همسان، متفاوت است. بنمایۀ این حکایتها سرزنش یکی از خواص دین است. این حکایتها مربوط به دورههای زمانی و گویندگانی مختلف هستند و اشتراک ساختار آنها ذهن را متوجه نظامی بنیادی میکند که حکایتها از آن برآمدهاند. در این جستار، برپایۀ مکتب ساختارگرایی و با بهرهگرفتن از روش پراپ در ریختشناسی قصههای عامیانه، ابتدا به تحلیل ساختاری این حکایتها پرداختهایم، سپس رابطۀ این روساخت با ژرفساخت آن (جامعه و دین) بررسی و تبیین شدهاست. حاصل آنکه این حکایتها از نظامی سلسلهمراتبی برآمدهاند که در آن، برپایۀ اندیشۀ ملامتی و اصول فتوت، دوستان «عتاب» میشوند تا دشمنان عبرت گیرند و به گرویدن به راه راست ترغیب شوند.
متون عرفانی و تحقیقات میان رشتهای و کاربردی
وحید محمودی
چکیده
ابو محمد مرتعش از صوفیان پرآوازه قرن سوم و چهارم هجری قمری است. او دهقانزادهای از اهالی نیشابور بود که پس از توبه و روی آوردن به زندگی زاهدانه تحت تعلیم و تربیت شیوخ بزرگ مکتب ملامتیه و مکتب بغداد یعنی ابو حفص حداد (د 264 تا 270 ق) و ابو عثمان حیری (د 298ق) و جنید بغدادی (د 298 ق) قرار میگیرد. تأثیرپذیری او از هردو مکتب به طور کامل در سخنان، ...
بیشتر
ابو محمد مرتعش از صوفیان پرآوازه قرن سوم و چهارم هجری قمری است. او دهقانزادهای از اهالی نیشابور بود که پس از توبه و روی آوردن به زندگی زاهدانه تحت تعلیم و تربیت شیوخ بزرگ مکتب ملامتیه و مکتب بغداد یعنی ابو حفص حداد (د 264 تا 270 ق) و ابو عثمان حیری (د 298ق) و جنید بغدادی (د 298 ق) قرار میگیرد. تأثیرپذیری او از هردو مکتب به طور کامل در سخنان، روش و منش او نمایان است. او همچون اخلاف ملامتیاش، بسیار بر خوار کردن نفس و دوری از ریا و پنهان کردن فضایل تأکید داشت و همچون اهل سهو بسیار بر بجای آوردن احکام آن توصیه میکرد و سماع و سخنان شطحآمیز را نمیپسندید. در سلوک عملی مجاهدت دشواری داشت و فقر را اساس سلوک صوفیانه میدانست. مقامات عرفانی نزد او عبارتند از: صبر، اخلاص، محبت، فقر و توحید. او در سال 328 هـ.ق در شونیزیه بغداد وفات یافت و همانجا به خاک سپرده شد. صوفیان بسیاری به صحبت او رسیدهاند، اما تنها از ابو نصر سراج (د 378 ق)به عنوان مرید صاحب خرقه او یاد شده است که این ادعا نیز دقیق به نظر نمیرسد. در این پژوهش کیفی مطالب مرتبط با این شخصیت از تذکرهها، آثار عرفانی و کتب تواریخ استخراج و با رویکرد تحلیل محتوا و با استفاده از روش کلارک و بروان مورد تحلیل قرار گرفت.
متون نظم و نثر عرفانی
مهدیه منصوری؛ سمیه خادمی
چکیده
داستان هفت پیکر نظامی و رمان شازده کوچولو، جز آثار ارزشمندی محسوب میشوند که داستانپردازی خاصی در آن صورت گرفته است. پژوهش حاضر به شیوه تحلیلی- تطبیقی، ابتدا با تبیین عناصر داستانی نظامی و اگزوپری با ارائۀ سلوک هفتگانۀ هفت پیکر و شازده کوچولو، قواعد حاکم بر ساختار دو داستان را مورد بررسی قرار داده است و در پایان به کمک نظریۀ ...
بیشتر
داستان هفت پیکر نظامی و رمان شازده کوچولو، جز آثار ارزشمندی محسوب میشوند که داستانپردازی خاصی در آن صورت گرفته است. پژوهش حاضر به شیوه تحلیلی- تطبیقی، ابتدا با تبیین عناصر داستانی نظامی و اگزوپری با ارائۀ سلوک هفتگانۀ هفت پیکر و شازده کوچولو، قواعد حاکم بر ساختار دو داستان را مورد بررسی قرار داده است و در پایان به کمک نظریۀ روانکاوانۀ لاکان به ارزیابی دو داستان پرداخته شده است. نظریۀ روانکاوی ژاک لاکان، نظریهای است که دربارۀ ضمیر ناخودآگاه ارائه شده و بر اساس آن، ضمیر ناخودآگاه را با زبان مقایسه کرده است. نتایج به دست آمده حاکی از آن است که هفت سیارهای که شازده کوچولو از آنها گذر میکند، بیشباهت به سلوک هفتگانۀ عرفانی در داستان هفت پیکر نظامی نیست؛ زیرا همانگونه که در هفت پیکر، بهرام گور با گذشتن از هفت گنبد و سیاره به حقیقت و رشد شناختی خود دست مییابد، شاهزده کوچولو نیز با گذشتن از هفت سیاره نیز به حقیقت اصلی که همان گل سرخ است، میرسد. همچنین بر اساس تحلیل عناصر برجستّ داستانی، نشان میدهد که هر دو نویسنده در داستاننویسی از سنت قصه در قصه گفتن بهره بردهاند و برای تازگی بخشیدن به داستانهای خویش از شـگرد صـحنهپـردازیهـای پویـا، توصیفات بیرونی حیرتانگیز و گرهافکنیهای متعدد در پیرنگ اسـتفاده کـردهاند، اما تفاوت مهمی که در محتوای دو متن مشاهده میشود، این است که هفت پیکر را میتوان تفسیر عرفانی کرد در حالی که در متن شازده کوچولو میبینیم، عرفان از آن نوعی که در جامعه و تفکر ایرانی وجود دارد، نیست، بلکه نوعی کمالجویی و تشرف به مراتب وجودی یک انسان از نظر اخلاق و رفتار و رشد شناختی است که با دورۀ نوجوانی و مرحلۀ تشرف نوجوان به تکامل شخصیتی مناسبت بیشتری دارد.