نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسنده

دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیام نور تهران. ایران

10.22054/msil.2024.18209

چکیده

مرگ یکی از ناگشوده­ترین رازها و معماهایی است که انسان در طول اعصار با آن مواجه بوده و می­توان گفت جزء اصلی­ترین دغدغه­های اندیشمندان و آموزه­های تمام ادیان الهی بوده است. اقشار مختلف از جمله فلاسفه، عرفا و شعرا رویکردهای متفاوتی نسبت به مرگ داشته­ و در مورد چیستی آن، نکته­نظرهای مختلفی را ارایه کرده­اند. بیدل دهلوی یکی از شعرای عارف­مسلک سده­های یازده و دوازده است که نگاه ویژه و پربسامدی به این موضوع دارد. مرگ­دوستی در تمامی آثار وی با کاربست تصاویر بکر، جلوۀ خاصی یافته است و در حقیقت بیدل دهلوی مرگ را در مسیر چرخۀ تکامل و یکی از مهمترین مراحل تکامل می­داند. جستار حاضر سعی دارد به صورت توصیفی- تحلیلی به این سوال بنیادین پاسخ بدهد که بیدل با چه رویکردی به مسالۀ مرگ می­نگرد و برای تبیین ماهیت و چیستی آن و اقناع مخاطبان از چه تعابیر و ترفندهای هنری استفاده می­کند؟ نتایج پژوهش نشان می­دهد که بیدل دهلوی به عنوان یک شاعر و عارفِ وحدت وجودی، نه تنها از مرگ هیچ واهمه­ای ندارد، بلکه آن را می­ستاید و رویکردی عاشقانه نسبت به آن دارد و در این راستا، برای تبیین و ملموس جلوه دادن مطلوبیت مرگ، از تعابیری نظیر آزادی از زندان، رسیدن به ساحل نجات، بالا رفتن از نردبان، پرواز، جمعیت و آسودگی، آفت­زدای، رمزگشایی معما، نسیمِ شکفتن، پیوستن قطره و حباب و موج و... به دریا، نشئه و مستی، صیقل آینه، توتیای چشم، مضرابی و رقص کردن، شستن دامن از آلودگی­ها و... استفاده می­کند.

کلیدواژه‌ها