نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
دانشیار گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه پیام نور تهران. ایران
چکیده
مرگ یکی از ناگشودهترین رازها و معماهایی است که انسان در طول اعصار با آن مواجه بوده و میتوان گفت جزء اصلیترین دغدغههای اندیشمندان و آموزههای تمام ادیان الهی بوده است. اقشار مختلف از جمله فلاسفه، عرفا و شعرا رویکردهای متفاوتی نسبت به مرگ داشته و در مورد چیستی آن، نکتهنظرهای مختلفی را ارایه کردهاند. بیدل دهلوی یکی از شعرای عارفمسلک سدههای یازده و دوازده است که نگاه ویژه و پربسامدی به این موضوع دارد. مرگدوستی در تمامی آثار وی با کاربست تصاویر بکر، جلوۀ خاصی یافته است و در حقیقت بیدل دهلوی مرگ را در مسیر چرخۀ تکامل و یکی از مهمترین مراحل تکامل میداند. جستار حاضر سعی دارد به صورت توصیفی- تحلیلی به این سوال بنیادین پاسخ بدهد که بیدل با چه رویکردی به مسالۀ مرگ مینگرد و برای تبیین ماهیت و چیستی آن و اقناع مخاطبان از چه تعابیر و ترفندهای هنری استفاده میکند؟ نتایج پژوهش نشان میدهد که بیدل دهلوی به عنوان یک شاعر و عارفِ وحدت وجودی، نه تنها از مرگ هیچ واهمهای ندارد، بلکه آن را میستاید و رویکردی عاشقانه نسبت به آن دارد و در این راستا، برای تبیین و ملموس جلوه دادن مطلوبیت مرگ، از تعابیری نظیر آزادی از زندان، رسیدن به ساحل نجات، بالا رفتن از نردبان، پرواز، جمعیت و آسودگی، آفتزدای، رمزگشایی معما، نسیمِ شکفتن، پیوستن قطره و حباب و موج و... به دریا، نشئه و مستی، صیقل آینه، توتیای چشم، مضرابی و رقص کردن، شستن دامن از آلودگیها و... استفاده میکند.
کلیدواژهها