نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسندگان
1 استاد زبان و ادبیات فارسی، دانشکده ادبیات فارسی و زبان های خارجی دانشگاه علامه طباطبایی، تهران، ایران
2 دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه علامه طباطبایی
چکیده
مولانا مهمترین شاعر غزلسرا در تاریخ شعر عرفانی فارسی است که به خوبی توانسته است از میان عوالم روحی متلاطم خود راهی به دنیای شعر و خاصه غزل بگشاید. از آنجا که اوصاف معشوق در شعر عارفانه وامدار توصیفاتی است که در اشعار عاشقانۀ زمینی بکار رفته است مخاطب شعر میان انتخاب معشوق زمینی و آسمانی دچار سردرگمی میشود. با شناساندن انواع معشوق شعر فارسی با تکیه بر ساحات وجودی آن در کنار اتخاذ یک روش تحقیق مناسب که در آن موقعیت تجربهگر، موضوع تجربه، محتوای تجربه و ساختار زبانی روایت در ارتباطی ساختاری با هم مطالعه شود میتوان بر این سردرگمی فائق آمد. در روش پیشنهادی ضمن قائل شدن به دو معشوق زمینی و آسمانی و توجه به ساحات وجودی هر یک از آنها، دو معشوق آسمانی – لاهوتی و زمینی – ناسوتی بنابر مفروضات بیان مسئله از دایرۀ بحث خارج میشود و دو معشوق آسمانی – ناسوتی و زمینی – لاهوتی با توجه به کارکردهای معرفتی آنها اساس بحث قرار میگیرد. سپس چهار مؤلفۀ تأثیرگذار تجربهگر، موضوع تجربه، محتوای گزارش شده از تجربه و ساختار روایت در ارتباط با یکدیگر تحلیل میشود. به باور نویسندگان با استفاده از چنین روشی میتوان در غزلیات عرفانی معشوقمحور به ماهیت معشوق و کیفیت تجربۀ شاعر از آن پی برد. به همین منظور یکی از غزلیات مولانا در ساختار پیشنهادی بازخوانی شد و ضمن نشاندادن ارتباط میان مؤلفههای چهارگانۀ فوقالذکر در تفسیر غزل مشخص گردید معشوق غزل «بیرنگ و بینشان» معشوقی زمینی با بُعد وجودی لاهوتی است.
کلیدواژهها
موضوعات