نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 عضو هیات علمی گروه زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه علامه طباطبایی

2 دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی، دانشگاه علامه طباطبایی

10.22054/msil.2024.17854

چکیده

مولانا مهم‌ترین شاعر غزل‌سرا در تاریخ شعر عرفانی فارسی است که به خوبی توانسته‌ است از میان عوالم روحی متلاطم خود راهی به دنیای شعر و خاصه غزل بگشاید. از آنجا که اوصاف معشوق در شعر عارفانه وام‌دار توصیفاتی است که در اشعار عاشقانۀ زمینی به‌کار رفته است، مخاطب شعر میان انتخاب معشوق زمینی و آسمانی دچار سردرگمی می‌شود. با شناساندن انواع معشوق شعر فارسی با تکیه بر ساحات وجودی آن در کنار اتخاذ یک روش تحقیق مناسب که در آن موقعیت تجربه‌گر، موضوع تجربه، محتوای تجربه و ساختار زبانی روایت در ارتباطی ساختاری با هم مطالعه شود، می‌توان بر این سردرگمی فائق آمد. در روش پیشنهادی ضمن قائل شدن به دو معشوق زمینی و آسمانی و توجه به ساحات وجودی هر یک از آن‌ها، دو معشوق آسمانی –لاهوتی و زمینی– ناسوتی بنابر مفروضات بیان مسئله از دایرۀ بحث خارج می‌شود و دو معشوق آسمانی –ناسوتی و زمینی– لاهوتی با توجه به کارکردهای معرفتی آن‌ها اساس بحث قرار می‌گیرد. سپس چهار مؤلفۀ تأثیرگذار تجربه‌گر، موضوع تجربه، محتوای گزارش شده از تجربه و ساختار روایت در ارتباط با یکدیگر تحلیل می‌شود. به باور نویسندگان با استفاده از چنین روشی می‌توان در غزلیات عرفانی معشوق‌محور به ماهیت معشوق و کیفیت تجربۀ شاعر از آن پی برد. به همین منظور یکی از غزلیات مولانا در ساختار پیشنهادی بازخوانی شد و ضمن نشان ‌دادن ارتباط میان مؤلفه‌های چهارگانۀ بیان شده در تفسیر غزل مشخص شد که معشوق غزل «بی‌رنگ و بی‌نشان» معشوقی زمینی با بُعد وجودی لاهوتی است.

کلیدواژه‌ها